فیلم نامه ی کوتاه (100 ثانیه ای) اجتماعی
14 / 7 / 1393برچسب:, :: 23:19 :: نويسنده : پویا

 

ایستگاه اتوبوس- روز

پسری 14-15ساله کوله اش را کنارش گذاشته،روی صندلی نشسته است.پاهایش را روی هم انداخته و هر ثانیه پاشنه ی پای زیرین را از زمین جداکرده و روی زمین میزند.

با فاصله ی یک صندلی از او،مردی جوان نشسته است،کیف سامسونت اش را روی پایش قرار داده،روی آن خم شده وبا گوشی همراهش سرگرم است.

ماشینی به سرعت از جلوی دوربین عبور میکند وپشت سرِ آن ماشینی دیگر که تا بعد از خارج شدن از کادر صدای بوق اش شنیده میشود.

پیرزنی چادری که زنبیل بزرگی در دست دارد تلوتلوخوران از سمت چپ تصویر وارد میشود.روی نزدیکترین صندلی (صندلی ِ جفتی ِ پسر)مینشیند،در حالیکه آهی از خستگی می کشد از دید او:پای پسر هر لحظه بالا وپایین میرود،پسر همانطور مات به خیابان نگاه میکند و انگار متوجه حضور پیرزن نمی شود.

پیرزن به تکیه صندلی میچسبد وبه اطراف سر میچرخاند. ماشینی با سرعت از فاصله ی نزدیکِ پیرزن میگذرد؛او به راننده ماشین فحش میدهد.

 دو دختر دانشجو در حال صحبت کردن وخنده هایی تقریبا ً بلند ازسمت چپ تصویر وارد میشوند،صندلی ها را دید میزنند(از دید آنها:مرد جوان با گوشی اش وَر میرود)طول ایستگاه را پیموده و در طرف راست تصویر،چند صندلی دورتر از مرد مینشینند.یکی ازآنها زیرچشمی مرد را میپاید و باز هر دو آرامتر میخندند.

 صدای فریادِ مردی هر لحظه واضح تر شنیده میشود:

                           - اصلا ٌ...نمیشه...(مکث)اونو با این قاطی نکن...نخیر...ربطی نداره  

 مردی میانسال،فربه و کم مو که با عصبانیت با گوشی همراهش حرف میزند از راست وارد میشود.بدون اینکه به افراد نگاهی بیاندازد جلوی ایستگاه می ایستد.از دید او:چند ماشین در امتداد خیابان پیش میروند،یکی از بقیه سبقت میگیرد.

 هنوز باخشم باگوشی اش صحبت میکند.ماشینی ازنزدیکی او عبور میکند.

تصویرِکلی ایستگاه را داریم و صداهایی درهم که هر لحظه بلندتر میشوند:"فریادِ مردِ عصبانی،صدای خنده ی دخترها،صدای پای پسرمحصل،صدای مونولوگ پیرزن(کِی برسم خونه؟خریدم سنگینه!)،صدای دکمه های گوشی مرد جوان"

 تصویر کم کم تاریک میشود تا به سیاهی مطلق برسد (صداهای درهم را با ولوم پایین تر داریم).

 { نوشته ای در سیاهی تصویر: آدم ها چقدر متفاوت اند! }

به تصویر برمیگردیم،دو ثانیه صداهای درهم را داریم وبعد صدای کشیده شدن لاستیکِ ماشینی برسطح جاده و صدای برخورد شدید دو ماشین با یکدیگر.

 همه حواسشان به تصادف(بیرون ِ کادر) جلب میشود.عکس العمل های متفاوت نشان میدهند:

 مرد میانسال با تعجب به بیرون کادر زل میزند.جمله خودرا ناتمام میگذارد و به طرف محل حادثه میرود.

مرد جوان ابروهایش را درهم میکند،چشمانش را کمی تنگ میکند تا بهتر ببیند،بلند میشود وبه طرف محل حادثه حرکت میکند.

 دو دختر بی توجه به یکدیگر به سمت تصادف می دوند.

 پسرمحصل کیف اش را ازروی صندلی بر میدارد،بند کیف در فاصله ی بین دو صندلی گیرکرده و دو خودکار از زیپ جلوی کیف روی زمین می افتد،کیف را رها کرده به سمت حادثه می رود.

دوربین به آرامی نزدیکِ پیرزن میشود که به سختی در حال رفتن به محل حادثه است.موسیقی با ریتمی کُند وگنگ نواخته میشود.

 نمای نزدیک: پیرزن از کار بیرون می رود.

دوربین برمیگردد ودر نمایی زنبیل پیرزن ،کوله ی پسر و صندلی های خالی را نشان میدهد،کمی نزدیک میشود وبعد متوقف میگردد.تصویر کم کم تاریک میشود تا به سیاهی مطلق برسد.موسیقی قطع میشود.

 {نوشته ای در سیاهی تصویر:آدم ها چقدر شبیه هم اند! }